نویسنده: هادی خسروشاهی



 

مرحله سرنوشت ساز

سالهای 48-1939 دوران تأسیس کشور « اسرائیل» و اعلام موجودیت! رژیم اشغالگر قدس به شمار می آید. همان گونه که قبلاً اشاره شد، در واپسین روزهای سال 1939 و همزمان با فروکش کردن شعله های انقلاب بزرگ و آغاز جنگ جهانی دوم، شرایط تازه ای در منطقه پدید آمد. از طرفی عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی همگی دست به دست هم داده، فلسطینیان را از صحنه رقابتها خارج کردند. استعمارگران پس از تصفیه رهبران انقلاب فلسطین، بازمانده عناصر فعال فلسطینی را طی حملات وسیع و وحشیانه یکی پس از دیگری دستگیر ساخته، به دار آویختند و یا آنها را مجبور به ترک خانه و کاشانه خود نمودند. بدین ترتیب ضربه ای جبران ناپذیر به کادر رهبری فلسطین وارد آمد.
یهودیان که مترصد فرصت بودند، از شرایط به وجود آمده در جنگ جهانی دوم و توطئه چینی و تبانی قدرتهای بزرگ علیه اعراب و مسلمانان حداکثر بهره برداری را به عمل آورده، با مظلوم نمایی های اغراق آمیز، به جلب همدردی و کسب حمایت سایر قدرتهای جهانی جهت مشارکت و هم آوازی در تأسیس کشور یهود!، بر روی سرزمین مقدس فلسطین پرداختند.
بدین گونه پس از دهه سی که طی آن انگلیس خود به تنهایی عهده دار تشکیل دولت یهود بود، دهه چهل، در پرتو شرایط جنگ و پیامدهای آن، به دوره رقابت میان تمامی دول بزرگ جهت انجام طرحهای صهیونیستی و تشکیل یک کشور کوچک تحمیلی مبدّل گردید. همین که دهه چهل به پایان خود نزدیک شد، قدرتهای بزرگ و بویژه ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی( یعنی دو ابرقدرتی که در جنگ پیروز شده بودند) با استفاده از پوشش وسیع بین المللی، در 29 نوامبر 1947 موجودیت کشور کوچک و بیگانه ای را به نام «اسرائیل» در قلب جهان اسلام به رسمیت شناختند.
بیش از یک سال از این قضیه نگذشته بود که تشکیل کشور کوچک «اسرائیل» رسماً اعلام گردید و این چنین حق فلسطینیها در کریدورهای سازمان ملل پایمال شد. قبلاً گفتیم که رهبران سیاسی فلسطین در طول دوران جنگ، در خارج از مرزهای فلسطین سرگردان بودند، با توجه به اینکه شخصیت حاج امین مفتی فلسطین به عنوان سمبل مبارزاتی ملت فلسطین همچنان مطرح بود، بی مناسبت نیست که برای آشنایی با نقش جریانهای دینی در دوران جنگ جهانی دوم، به بررسی چگونگی عملکرد وی پرداخته شود.
نخست تذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که حاج امین هنگامی که فلسطین را در سال 1937 ترک گفت و از لبنان به دمشق روی آورد، برای تحقق بخشیدن به آرمانهای مردم فلسطین، به هر وسیله ای که در دسترس بود تلاشهای خود را ادامه داد. مقامات فرانسوی مفتی را به عنوان « عنصری نامطلوب» از دمشق بیرون راندند. وی پس از اینکه مدت کوتاهی را در عراق سپری کرد، به گمان اینکه ممکن است پیروزی نصیب دول محور شده و سرانجام اعراب به اهدافشان نایل گردند، به سوی ایتالیا و آلمان رهسپار گردید و در ایتالیا رحل اقامت افکند. سپس طی تماسهایی با لوچیانو وزیر خارجه وقت ایتالیا، در مورد کمک متحدین به حل مشکلات گریبانگیر اعراب، به رایزنی پرداخت. بنا به گفته شخص مفتی:
« من به محور نرفتم تا دستورات متحدین را اجرا کنم، بلکه برای خدمت به آرمانم که آرمان فراگیر تمامی امتم بود، عازم آن دیار شدم. من برای مذاکره به آنجا رفتم، نه برای همکاری. امیدوار بودم که اقامتم در آنجا به خاطر منافع فلسطین به طور اخص و برای میهن بزرگ عربی و اسلام که جهت اعتلای کلمه آن بزرگترین و سنگینترین مسئولیت را بر دوش می کشم به طور اعم، ثمربخش باشد.»(1)
هنگامی که جنگ دوم جهانی در سپتامبر 1945 به پایان رسید، حکومت فرانسه مفتی را دستگیر نمود و از طرفی،‌ صهیونیسم جهانی با اعمال نفوذ بر حکومت فرانسه کوشید حاج امین را به عنوان به اصطلاح « جنایتکار جنگی»! به محاکمه کشاند. اما جهان اسلام به یاری مفتی شتافت. تظاهراتی در بیروت و برخی از کشورهای عربی در حمایت از وی برپا گردید. بعلاوه، رهبران عرب و مسلمان تلگرامهایی دایر بر محکومیت دستگیری مفتی مخابره نمودند. از جمله عبدالرحمن عزام دبیر کل اتحادیه عرب، یادداشتی به سفیر انگلیس در مصر تسلیم نمود که در آن گفته شده بود: « اگر به مفتی بی حرمتی شود، بدون تردید انقلاب در فلسطین به وقوع خواهد پیوست.»(2) سرانجام، همین که مفتی موفق به فرار از فرانسه شد و به قاهره آمد، موج شادی سرتاسر شهر را دربرگرفت و جشنهایی در تمام نقاط کشور برگزار شد و دسته های شادمانی در خیابانهای قاهره به راه افتاد و وجد و سرور وصف ناپذیری بر مردم مستولی شد.(3)

سازمان و حرکت اخوان المسلمین

حسن البنا( تولد 1906- شهادت 1949) در سال 1928 در شهر اسماعیلیه(مصر) جمعیت اخوان المسلمین را تأسیس کرد. این جمعیت در سال 1932 فعالیتهای خویش را به قاهره کشانید. مسئله فلسطین مدتها فکر حسن البنا را به خود مشغول داشته بود. وی هنگامی که در آغاز دهه بیست در دانشکده علوم به تحصیل اشتغال داشت، در مقاله ای در مجله الفتح که محب الدین خطیب آن را منتشر می کرد، در مورد خطر صهیونیستها هشدار داده بود. علاوه بر این گمان می رود که حسن البنا از سال 1927 حاج امین الحسینی را می شناخته است. با اوجگیری انقلاب بزرگ در فلسطین، موضعگیریهای اخوان المسلمین نسبت به مسئله فلسطین در بوته آزمایش قرار گرفت. اما جمعیت اخوان المسلمین هنوز به مرحله رشد و نمو کامل سازمانی و فکری نرسیده و خط مشی سیاسی آن معین نشده بود. لذا تا تاریخ انتشار هفته نامه النذیر در سال 1938، عملاً تحرکات و فعالیتهای سیاسی قابل ملاحظه ای در صحنه سیاسی مصر نداشت. « اخوان»‌ با انتشار مجله النذیر که به طور وسیعی در فلسطین هم توزیع می شد، به اِعمال سیاستهای تبعیض آمیز انگلیس در فلسطین بشدت تاختند. سپس با اجرای طرح مشهور «قرش فلسطین»(*)برنامه پشتیبانی از انقلاب فلسطین را عملی ساختند. علاوه بر این، اخوان خواستار تحریم یهودیان در مصر شدند و با انتشار کتاب النار و الدمار فی فلسطین( آتش و ویرانی در فلسطین) در سرتاسر مصر، از مسلمانان نمازگزار دعوت نمودند که به خاطر فلسطین در نماز دعا کنند. همچنین با ارسال نامه ها و مخابره تلگرامها، مقامات دولتی مصر را به یاری رسانی به فلسطینیها و به کارگیری تلاشهای مجدّانه برای حل مشکل فلسطین، فراخواندند.(4)
در یادداشتهایی که هم اکنون از اخوان در دسترس است، از تأسیس آنچه « تشکیلات ویژه » خوانده می شد، سخن رفته است. افراد این واحد از میان اعضای جمعیت اخوان المسلمین بدقت برگزیده می شدند. سپس با فراگیری مفاهیم جهادی و گذراندن دوره های آموزش توانفرسای نظامی، کاربرد سلاح را می آموختند. هدف اصلی اخوان از برپایی چنین تشکیلاتی، جهاد برای آزادی فلسطین از یوغ قیمومیت بریتانیا و خنثی کردن توطئه تأسیس میهن قومی یهود در آن سرزمین بود.(5) حسن البنا در تاریخ 8/6 / 1935 اعلام داشت که دو تن از رهبران برجسته اخوان المسلمین، یعنی برادرش عبدالرحمن ساعاتی و محمداسعد حکیم را با مأموریت نشر پیام جنبش اخوان المسلمین و برای تقویت روابط با مسلمانان بلاد شام به سوریه و فلسطین و لبنان اعزام داشته است.
به نظر می رسد که این کار، نخستین نشانه شروع فعالیت تبلیغاتی اخوان المسلمین در فلسطین است. دو فرستاده حسن البنا در معیّت عبدالعزیز ثعالبی( از رهبران تونس) در اوت 1935 با حاج امین الحسینی ملاقات کردند. حاج امین نه تنها از فرستادگان با خوشرویی استقبال نمود، بلکه در معرفی آنان به جمعیتها و شخصیتهای اسلامی سوریه و لبنان یاریشان داد. نامبردگان در طی چهار روز اقامت خود از مردم فلسطین دعوت کردند که به اخوان المسلمین بپیوندند.(6)
بنا به گفته خانم دکتر بیان نویهض، شماری از مردم فلسطین در بحبوحه جنگ جهانی دوم به اخوان پیوستند، لیکن توانایی تشکیل پایگاههای رسمی اخوان در فلسطین را نیافتند. اینان سرانجام با تأسیس « جمعیت مکارم» در سال 1943 در بیت المقدس به طور غیرمستقیم روزنه ای برای حضور خود در صحنه مبارزات مردمی فلسطین یافتند و زمینه را برای نشر افکار خود فراهم ساختند.(7) ناگفته نماند که دانشجویان فلسطینی که در آن دوره در دانشگاههای مصر مشغول به تحصیل بودند از تراوشات فکری اخوان متأثر شده و به مجرد اینکه به فلسطین باز می گشتند، شروع به نشر پیام اخوان می نمودند. مصداق روشن این مقوله، شیخ « مشهور ضامن برکات» از دانشجویان فلسطینی مصر است. وی پس از مراجعت به فلسطین، رئیس مدرسه دینی عکا شد و به هنگام تأسیس پایگاه اخوان المسلمین در نابلس در سال 1946، به ریاست آن برگزیده شد.(8) نشر و گسترش افکار اخوان المسلمین بتدریج اثر خود را بر طرز فکر بسیاری از مردم منطقه نمایان ساخت و انگیزه هایی در مؤمنین و روحانیون محلی ایجاد نمود تا جمعیتهای اسلامی مشابهی را بنیان نهند و برای پاسداری از دین مبین اسلام و میهن مقدس خود فلسطین به جنب و جوش افتند. تعدادی از این جمعیتها حتی پس از تأسیس و گسترش پایگاههای اخوان در فلسطین به کار خود ادامه دادند و شماری دیگر، به کادر رهبری اخوان المسلمین فلسطین پیوستند. در اینجا برای نمونه از جمعیت « اعتصام» حیفا یاد می کنیم. جمعیت مذکور را شیخ محمد نمرالخطیب در سال 1941 بنیان نهاد. او از شیوخ الازهر و سخنوری توانا بود. کار این جمعیت در سال 1943 بالا گرفت و در خارج از حیفا نیز شعباتی دایر نمود. برگزاری مراسم دینی و مشارکت در کارهای عام المنفعه اجتماعی در صدر فعالیتهای این جمعیت قرار داشت.(9)
جمعیت مذکور سپس به مبارزه قهرآمیز روی آورد و واحد ویژه ای را به طور مخفی و به دور از دید حکومت برای آموزش تیراندازی و فنون رزمی به اعضای جوان جمعیت، تشکیل داد. جوانان رزم آزموده این جمعیت در جنگ 48-1947 بخوبی درخشیدند و بسیاری از آنان در کارزار نبرد به فیض شهادت رسیدند.(10)
افزون بر آنچه تاکنون ذکر گردید، از جمعیتهای اسلامی دیگری نیز می توان نام برد چون « جمعیت التوحید» در غزه که ریاست آن به عهده ظافرالشوا بود. رئیس این جمعیت پس از مدتی به جمعیت اخوان المسلمین ملحق شد. بسیاری از منابع تاریخی تأکید دارند که در ششم ماه مه سال 1946 نخستین شعبه اخوان المسلمین در فلسطین، در بیت المقدس گشایش یافت. واضح است که جوّ ترور و وحشتی که به دنبال سرکوب انقلاب بزرگ 39-1936 بر فضای سیاسی فلسطین حاکم شده بود و همچنین خارج شدن حرکتهای سیاسی فلسطینی از گردونه مبارزات مردمی فلسطین، سبب گردید تا انجام طرحهایی که در اندیشه حسن البنا و اخوان المسلمین دور می زد تا پایان جنگ جهانی دوم به تعویق افتد. ولی به محض اینکه جوّ مساعدی برای فعالیت سیاسی در پایان جنگ فراهم شد، اخوان المسلمین نیز تلاشهای خویش را از سر گرفتند تا اینکه سرانجام نخستین شعبه اخوان المسلمین در بیت المقدس افتتاح شد. البته چنین چیزی به معنی آن نیست که اخوان المسلمین در داخل مصر از توجه به مسئله فلسطین دست برداشته و یا اینکه فعالیتهای دامنه دار خود را در خصوص مسئله فلسطین در مصر متوقف ساخته باشند، زیرا نشریات منتشر شده اخوان المسلمین نسبت به این مسئله را روشن می نمایند. در نوشته های اخوان المسلمین بر اهمیت فلسطین به عنوان اولین قبله مسلمانان و وجود سومین حرم شریف در آن و موقعیت «ژئوپلیتیکی » فلسطین در قلب منطقه عربی و اسلامی و نقش فلسطین به عنوان کانون پیوند امت اسلامی تأکید شده است. حسن البنا رهبر و پیشوای اخوان المسلمین در تاریخ 19 و 20 مارس 1948 از فلسطین دیدن کرد. وی به هنگام بازدید از شعبه اخوان المسلمین در غزّه، مورد استقبال شایان مردم قرار گرفت و جملاتی را در دفتر ویژه دیدارکنندگان نگاشت.(11)
اینگونه گشایش شعبه های اخوان المسلمین در سرتاسر فلسطین تداوم یافت و شعبه هایی در قلقیلیه، لِدّ، طولکرم، مجدل،‌ سلواد و الخلیل گشوده شد و بنا به گفته شیخ حسن البنا، تعداد شعبه ها به 20 واحد رسید.(12)
اگرچه فعالیتهای اخوان المسلمین فلسطینی نامنظم و مشتت بود، ولی پس از برپایی نخستین کنگره فراگیر«اخوان المسلمین» در فلسطین و با مشارکت نمایندگانی از لبنان و اردن در 18 اکتبر 1946، حالتی سازمان یافته و منظم به خود گرفت. از تصمیمات مهم این اجلاس می توان از:1. عدم شناسایی رسمی یهودیان تازه وارد، 2. تقاضای مطرح ساختن مسئله فلسطین در شورای امنیت سازمان ملل و 3. مسئول دانستن مقامات قیمومیت در مورد اوضاع سیاسی متشنج فلسطین، نام برد.(13)
مصوبات دومین کنگره اخوان که در تاریخ 27 اکتبر 1947 در حیفا برگزار گردید، لحن بمراتب خشنتری داشت. در مصوبات کنگره دوم، اخوان بر عزم راسخ خویش در دفاع و جانفشانی در راه دین و میهن خود با استفاده از تمامی امکانات موجود تأکید ورزیدند و به این منظور آمادگی کامل خویش را برای هر نوع تشریک مساعی با کلیه نهادهای ملی اعلام نمودند. در این کنگره تعلل ورزیدن اعراب و مسلمانانی که برای تحقق اهداف ملی فلسطینیان به اقدامات سازمان ملل چشم دوخته بودند، مورد نکوهش و انتقاد قرار گرفت و از طرفی اخوان المسلمین فلسطین به همراه برادرانشان در شرق اردن آمادگی خویش را برای تقبّل مخارج مالی مبارزات اعلام نموده و کلیه پیامدها و خطرات احتمالی نبرد علیه اشغالگران را می پذیرند. آنها تعلل و سهل انگاری سازمانهای بین المللی را که مبین همسویی این سازمانها با مطامع نامشروع ابرقدرتهای استعمارگر است، محکوم می نمایند.(14)
گفتنی است که مقامات رسمی اسرائیل در تشریح رویدادهای جنگ 48-1947 اذعان می کنند که اخوان در آن بسیار فعال بوده اند و اعراب را به برافراشتن پرچم تمرّد و عصیان علیه یهودیان و انگلیسیها تشویق می کردند. این موضوع، ارگانهای قومی یهودی را به گشودن زبان شکوه و اعتراض در نزد مقامات انگلیس واداشت.(15) علاوه بر این، اخوان المسلمین در ایجاد زمینه های وحدت میان بزرگترین سازمانهای شبه نظامی در فلسطین یعنی دو سازمان « الفتوه» و «النجاده» سهیم بودند. مجاهد محمود لبیب مشاور نظامی اخوان المسلمین، با ادغام این دو سازمان، « سازمان جوانان عرب» را تأسیس نمود. اما هنوز زمان زیادی از اجرای برنامه سازماندهی و آموزش نظامی سپری نشده بود و کار سازمان دادن اعضا شکل نگرفته که محمود لبیب و جوانان هم مشرب او در همه جا مورد تعقیب مقامات انگلیسی قرار گرفتند؛ تا اینکه بنا به گفته مورخین فلسطین، سرانجام انگلیسیها لبیب را مجبور نمودند که کشور را ترک گوید.(16)

نخستین جنگ فلسطین و توطئه غصب این سرزمین

در آغاز بحث راجع به دوره سوم گفتیم که پژوهشگران می توانند دهه چهل را دهه شکل گیری توطئه های همه جانبه بین المللی برای تحمیل و تثبیت عنصری بیگانه و منفور در چارچوب دولت کوچک مسخ شده ای موسوم به « اسرائیل» نام گذاری کنند. حقیقتاً ملت فلسطین در چنین شرایطی دست و پا می زد، زیرا در این مرحله از تأثیر مستقیم فلسطینیها بر سیر رویدادها کاسته شد و در عوض عوامل منطقه ای و جهانی به عنوان اهرمهای اصلی تعیین کننده جریان وقایع نقش عمده تری ایفا کردند. اگر آغاز دهه چهل به علت شرایط جنگ جهانی دوم شاهد همدستی و هم آوازی عوامل بین المللی در مخالفت با آرمانهای ملی فلسطینیان بود، مرحله دوم و یا نیمه دوم این دهه نشانگر همسویی و تبانی عوامل منطقه ای و دخالت و مشارکت مستقیم آنها در خدمت به اهداف دشمن و اجرای طرحهای صهیونیستی برای تأسیس کشور کوچک یهود بود. همین که توطئه، با صدور قطعنامه تقسیم فلسطین(در 29 نوامبر 1947) به اوج خود رسید، انگلیسیها کار مجدّانه و تلاشهای سریع و بی وقفه شان را از خلال آموزش دادن، مسلّح کردن و اعطای کمکهای سخاوتمندانه به باندهای یهودیان، جهت بسط سلطه و نفوذ خویش بر روستاها و شهرهای فلسطین، آغاز نمودند تا بدین وسیله هرچه زودتر نهال عنصر بیگانه و دست پرورده خودشان را در واپسین لحظات باقیمانده از عمر رو به احتضار سلطه قیمومیت در خاک فلسطین، بکارند.
رژیمهای عربِ همجوار با فلسطین که غلام حلقه به گوش و فرمانبردار بی چون و چرای اربابان انگلیسی بودند، نقش مخرّب و گمراه کننده ای را به عهده گرفتند. آنها از یک سو پوشش حفاظتی لازم را برای پیشروی اختاپوس وار یهودیان در سرتاسر نقاط فلسطین از راه سلب اراده مقاومت فلسطینیها فراهم ساختند و از سوی دیگر با ممانعتها و اشکالتراشیهای بی مورد، کار امدادرسانی به رزمندگان فلسطینی را مختل نمودند. این رژیمهای سرسپرده و خائن حتی از مشارکت داوطلبان عرب در عملیات جنگی جلوگیری می کردند و بدین ترتیب راه غصب فلسطین توسط یهودیان را هموار می ساختند. این موضعگیری خائنانه در طی آنچه به اصطلاح نخستین جنگ اعراب و اسرائیل( جنگ 1948) خوانده شد، در صفحات سیاه تاریخ ثبت گردیده است.
درواقع حکومت انگلیس در 15 مه 1948 مصمّم شده بود که پس از عقب نشینی، خاک فلسطین را تخلیه نماید، اما رژیمهای عرب عملاً‌ مجری اوامر انگلیسیها بودند و نمی توانستند دست از پا خطا کنند، لذا پیش از این تاریخ وارد فلسطین نشدند! در چنین شرایطی مردم فلسطین بار سنگین نبرد سهمگین با یهودیان را به مدت شش ماه ( از اول دسامبر 1947 تا 15 مه 1948) به تنهایی بر دوش کشیدند. در آغاز این نبرد نابرابر، فلسطینیها تنها پنج هزار قبضه جنگ افزار پوسیده و قدیمی در اختیار داشتند که از دوران انقلاب بزرگ بر جای مانده بود.(17)
تراژدی خیانت رژیمهای عرب به اینجا ختم نمی شود، زیرا در اعطای کمکهای ناچیز و تشریفاتی خود آنقدر درنگ و تعلل کردند تا سرانجام تنها یک چهارم آنچه خود مقرر کرده بودند به دست فلسطینیها رسید که بخش عمده آن را هم جنگ افزارهای فرسوده و غیرقابل استفاده تشکیل می داد.(18) درصورتی که انگلیسیها انبارهای جنگی یهودیان را از مهمات و ملزومات جنگی انباشته بودند و تا آخرین لحظه در تقدیم انواع جنگ افزار از قبیل هواپیما و سلاح سنگین کوتاهی نکردند. از جمله بعدها معلوم گردید که انگلستان در واپسین روزهای تخلیه فلسطین، 24 هواپیما و یکهزار خودرو سنگین را به بهانه اینکه این نوع سلاحها از رده خارج شده، به یهودیان فروخت.(19)
با وجود این همه ناملایمات، انقلابیون مسلمان فلسطینی با همیاری رهبران سیاسی سنّتی( هیئت اعلای عربی) و کمک بازماندگان انقلاب بزرگ،‌ یکانی رزمنده تشکیل دادند. این یکان به فرماندهی شهید عبدالقادر حسینی حماسه های جاودانی را در نبرد با یهودیان از خود به یادگار گذاشت. با اینکه تعداد افراد این یکان از 25 رزمنده تجاوز نمی کرد، ولی بسیار کارآمد و پرتحرک بود. فلسطینیها بزودی یکانهای رزمی متعددی را سر و سامان بخشیدند، ولی رژیمهای عرب این بار نیز در تخریب روحیه و فروپاشی قدرت رزمی این ارتش کوچک انقلابی دخالت داشتند. رژیمهای عرب نیروهای داوطلب تحت امر خود را با نام «ارتش نجات» به فلسطین گسیل داشتند، ولی متأسفانه افراد این ارتش لجام گسیخته و بی بند و بار با عدم احساس مسئولیت، در روستاها و شهرهای فلسطین به چپاول و غارت پرداختند. ضعف فاحش فرماندهی این ارتش به سرکردگی فوزی قاوقجی مزید بر علت گشته، احیاناً تا مرز خیانت رسید.(20)
با این همه، تاریخ گواه است که رزمندگان فلسطینی به رغم تعداد کم و ضعف تسلیحاتی توانستند رعب و وحشت در دل یهودیان بیفکنند و افکار عمومی جهانیان را متوجه خواسته بر حق خود سازند، به طوری که برخی کشورها در موضع حمایت از یهود تجدیدنظر کردند. بنا به گفته محمد عزه دروزه، در پی فشارهای ناشی از اظهار وجود و دلاوریهای ملت فلسطین، ایالات متحده آمریکا بناچار در تاریخ 19 مارس 1948 رسماً در سازمان ملل حمایت خویش را از قطعنامه تقسیم پس گرفت... اما دیری نپایید که اوضاع مجدداً به نفع یهودیان دگرگون شد.(21)
مطالبی که در کتاب محمدامین حسینی بیان شده، جای هیچ گونه شک و ابهامی را در نقش رژیمهای عرب و مواضع زبونانه شان در برابر یهودیان و انگلیسیان که به پایمال شدن حق فلسطینیان در سرزمین آبا و اجدادیشان و از دست رفتن این سرزمین منجر شد،‌ باقی نمی گذارد. او می گوید: یهودیان در مجموع در دوران قیمومیت انگلیس تنها 20 درصد از خاک فلسطین را تصرف کرده بودند، در صورتی که پس از بیرون رفتن نیروهای انگلیس و در پی ورود ارتشهای عرب، مناطقی که تحت سیطره یهودیان درآمد، شامل 78 درصد از اراضی فلسطین بود( یعنی اشغال سرزمین فلسطین 58 درصد افزایش یافت)(22).
با تمام این تفاصیل، مردم فلسطین در پذیرایی از ارتشهای عرب رسم مهمان نوازی خود را بجا آوردند. بنا به اظهارات محمود شیت خطاب به یکی از افسران مشهور عراقی:« فلسطینیها ضمن خوش آمدگوییهای برادرانه، ارتشهای عرب را مورد لطف و محبت بی شائبه قرار دادند.»(23) لیکن ظاهراً‌ دستورات ابلاغ شده به ارتشیان عرب روشن و صریح بود که نه تنها از مرزهای تقسیم بندی سازمان ملل نباید تخطی کنند، بلکه باید در خلع سلاح رزمندگان فلسطینی و انحلال سازمانهای جهادی نیز مشارکت کرده، انقلابیون و مجاهدین فلسطینی را به زندان بیفکنند.
مردم فلسطین هرگز فراموش نخواهند کرد که چگونه ارتش عراق در رویارویی با یهودیان، در مرزهای از پیش تعیین شده میخکوب شد و جمله مشهور « ماکو اوامر» یعنی « فرمان (پیشروی) نداریم» را تکرار می کرد! اما بزودی فرمان « عقب نشینی»! از راه رسید.(24)
ارتشهای اردن و مصر نیز همین وضعیت را داشتند. نتیجه آن شد که ارتشهای عرب با ندانم کاریهای بسیار، سه چهارم خاک فلسطین را تقدیم یهودیان کردند. لیکن مجاهدین انقلابی فلسطینی،‌فرزندان حرکت اسلامی و برادران آنان که از مصر، اردن،‌سوریه و عراق سراسیمه به صحنه های کارزار شتافتند، از آبرو و حیثیت مسلمانان با نثار جان خویش پاسداری نمودند. اکثر این افراد، عضو جمعیت اخوان المسلمین بودند. مورخین و محققین، از خودگذشتگی و ایثار این مسلمانان جسور را با حروفی درخشان در صفحات تاریخ مبارزات امت اسلام به ثبت رساندند.

نقش حرکتهای اسلامی در نخستین جنگ فلسطین

با برافروخته شدن آتش نخستین جنگ در فلسطین، اخوان المسلمین فلسطین با تشکیل نیروهای جنگهای نامنظم وارد صحنه نبرد در فلسطین شده و به رغم نابسامانی و ضعف شدیدی که از نظر تسلیحاتی و آموزشهای رزمی داشتند، حملات موفقی را علیه مستعمرات یهودیان و راههای مواصلاتیشان ترتیب دادند.
اخوان المسلمین فلسطین در مناطق شمالی و میانی جبهه، تحت امر «ارتش نجات» و یا « ارتش جهاد مقدس» و در مناطق جنوبی جبهه تحت امر اخوان المسلمین مصر انجام وظیفه کردند، اطلاعات فوق الذکر را کامل الشریف که خود شخصاً در آن جنگ حضور داشته بازگو می کند. از طرفی عارف العارف می گوید: شدت نبرد در منطقه غزه بیشتر و حضور اخوان المسلمین مصر در آن گسترده تر بود. در جبهه شمال فلسطین، در یافا هرگاه رزمندگان به کمک نیاز داشتند، اخوان المسلمین فلسطین به یاریشان می شتافتند.(25)
با توجه به این موارد، معلوم می گردد که اخوان المسلمین مصر نقش حساستری نسبت به اخوان المسلمین فلسطین در جنگ به عهده گرفته بودند. مصریها از مدتها پیش در مورد سرنوشت فلسطین نگران و بی تاب بودند. ظاهراً در روزهای قبل از آغاز جنگ، اطراف و اکناف مصر را به خاطر برانگیختن مردم به جهاد و ایثار در راه خدا و نجات سرزمین مقدس، پیموده اند.(26) اخوان المسلمین مصر راهپیماییهای باشکوهی در خیابانهای قاهره و دیگر شهرهای مصر به راه انداخته و با جمع آوری کمکهای مردمی و خرید سلاح و انبار کردن آن، خود را مهیای جهاد می کردند.
مرشد اخوان المسلمین شهید حسن البّنا شخصاً تلگرامی به اتحادیه عرب مخابره نمود و در آن گفت که آماده است 10 هزار مجاهد از اخوان المسلمین را به فلسطین اعزام کند. وی همچنین حکومت نقراشی (نخست وزیر مصر) ‌را از قصد و نیّت اخوان در مورد اعزام یکانهای داوطلب به میادین نبرد آگاه نمود. ولی مقامات حکومتی مصر، مانند سردمداران دیگر کشورهای به اصطلاح اسلامی، مانند ایران، از دادن اجازه عبور به داوطلبان خودداری ورزیدند. گردهمایی که به دعوت اخوان المسلمین در 15 دسامبر 1947 در قاهره برگزار گردید، به مراسمی جنجالی تبدیل شد.
حسن البنا در نطق خود در مقابل حاضرین گفته بود:
« 10 هزار داوطلب از اخوان المسلمین آماده شده اند تا خون خویش را در راه نجات فلسطین بر زمین ریزند... آنان برای تحقق بخشیدن به خواسته های شما لحظه شماری می کنند.»(27)
یک ماه پیش از آغاز جنگ، یعنی از اکتبر 1947، اخوان المسلمین مصر عملاً بار سفر جهادی به سوی فلسطین را بسته بودند. نخستین یکان به سرپرستی شیخ محمدفرغلی و به فرماندهی محمود لبیب عازم سرزمین مقدس شد.(28) ابتدا حکومت مصر با اعزام نیروهای اخوان مخالفت کرد، اما سرانجام در زیر فشار مردم بناچار تن در داده، دروازه ها را مقابل سیل داوطلبان مشتاق گشود، با این شرط که اخوان زیر لوای اتحادیه عرب به جنگ بپردازند. نیروهای اعزامی پس از ورود به سوریه در پادگانهای آموزشی، زیر نظر محمود لبیب مشاور نظامی اخوان المسلمین آموزشهای لازم را فرا می گرفتند. به هنگام عزیمت داوطلبان، اهالی پُرت سعید از خانه های خود خارج شده، با خواندن سرود، رزمندگان را بدرقه می کردند. مردم شام نیز به همین ترتیب ورود آنان را خوش آمد می گفتند. در پیشاپیش استقبال کنندگان سوری، مصطفی سباعی رهبر اخوان در سوریه و عمر بهاء‌الدین امیری و شیخ محمد حامد قرار داشتند. در 10 مارس 1948 حسن البنا در حضور افراد یکی از گروههای اعزامی در بندر پُرت سعید، سخنانی ایراد کرد. وی گفت:
« این است گروهی مجاهد از اخوان المسلمین که با تمام نفرات و تجهیزات، در راه خدا و برای ستیز با یهودیان و دشمنان دین و میهن به پیش می تازند. اینان به سوریه خواهند رفت تا به سایر مجاهدان ملحق شوند تا فتنه ای بر روی زمین باقی نماند و دین کلاً از آن خدا باشد. بنابراین چه نیکوست که شرکت کنندگان در این مبارزه با یکدیگر به رقابت برخیزند.»(29)
در نیمروز 23 مارس، حسن البنا برای دیدار با داوطلبان، با هواپیما به سوریه رفت(30). کامل شریف در خاطراتش درباره جنگ فلسطین می گوید: اخوان المسلمین مصر در نبردهای جنوب فلسطین فعالانه مشارکت داشته اند و همان گونه که تحلیلگران نظامی بیان می دارند، حضور آنان در جبهه های جنوب از سقوط غزّه جلوگیری کرد. همچنین اخوان با پایداری دلاورانه، حلقه محاصره دشمن را به دور نیروهای مصری مستقر در فالوجا، گسستند.(31) علاوه بر این، جانفشانی های اخوان در درگیریهای بیت المقدس و الخلیل و دفاع جانانه آنها از تبة الیمن در نزدیکی بیت لحم که به تبة اخوان المسلمین موسوم شد و سرگرد جمال عبدالناصر هم در آنجا در محاصره دشمن بود، قابل ستایش و تقدیر است.
در حقیقت سنگینی فشار اخوان بر یهودیان به حدی بود که موشه دایان وزیر جنگ دشمن، مدتی پس از پایان جنگ، در پاسخ به این سؤال که چرا یهودیان از درگیر شدن با داوطلبان در مناطق بیت لحم و بیت المقدس احتزار می جستند، گفت:
« فداییان با اعتقادی نیرومندتر از اعتقاد ما می جنگیدند... آنان می خواهند به شهادت نایل آیند و ما می خواهیم ملتی را بنیان نهیم... نبرد با آنان را آزمودیم و متحمّل تلفات سنگین شدیم، لذا ما در حدّ توان از درگیر شدن با آنها اجتناب می کنیم.»(32)
از سوی دیگر در ستون یکی از روزنامه های دیواری دانشگاه عبری، در زیر تصویر شیخ حسن البنا نوشته ای بدین مضمون دیده شد:
«صاحب این عکس یکی از سرسخترین دشمنان اسرائیل بود. تا جایی که وی پیروان خود را در سال 1948 از مصر و برخی از کشورهای دیگر عرب برای جنگیدن علیه ما گسیل داشت. ورود آنان به جنگ به طرز هولناکی برای اسرائیل دردسرآفرین بوده است.»(33)
اخوان المسلمین سوریه نیز حضور چشمگیری در نخستین جنگ فلسطین داشتند. شاید صدها نفر از برادران سوری به رهبری مصطفی سباعی در نبردهایی حماسی چون نبرد دروازه الخلیل و عظمون و عملیات انهدام کنیسه یهودیان که به صورت پایگاه جنگی درآمده بود، شرکت کردند. آنها همچنین در نبرد مشهور « قسطل» که طی آن فرمانده نام آور فلسطینی عبدالقادر حسینی به شهادت رسید، حضوری فعال یافتند.(34)
تقریباً همین وضعیت بر نیروهای داوطلب اردنی که در کنار دیگر داوطلبان در گروهانی به نام « ابوعبیده» حضور داشتند، منطبق است. گروهان ابوعبیده شامل 120 مجاهد، در عین مکارم و صور باهر متمرکز گردیده بود. این گروهان در چندین نبرد شرکت جست و تعدادی از افراد آن از جمله سالم المسلم و بشیر سلطان،‌ به شهادت رسیدند.(35)
در تاریخ نخستین جنگ فلسطین،‌ از اخوان المسلمین عراق نیز یادی شده است. پس از گذشت یک هفته از صدور قطعنامه تقسیم فلسطین، اخوان المسلمین عراق به همت زعیم سرشناس خود، شیخ محمد محمود صوّاف، « جمعیت نجات فلسطین» را برپا کرد. اعضای این جمعیت در صفوف مقدم نزدیک به 200 هزار عراقی که برای اعلام انزجار از قطعنامه تقسیم در خیابانهای بغداد دست به راهپیمایی زده بودند، حضور یافتند و در بسیج توده ها، نقش مهمی را ایفا نمودند.(36) دو گردان به نامهای « الحسین» و « القادسیه» توسط اخوان المسلمین عراق سازماندهی شد و در مارس 1948 از طریق دمشق برای پیوستن به مجاهدین فلسطینی روانه گردید. تعداد زیادی از افراد این دو گردان به نیروهای «ارتش نجات» پیوسته و آنچه در توان داشتند در نبردهای شمال فلسطین به کار بردند.(37)
در پایان بحث کوتاه این دوره، نگاهی به نقش قسّامی ها در جنگ 1948 می افکنیم. با وجود اینکه اکثر سران قسّامی در انقلاب بزرگ فلسطین(39-1936) به شهادت رسیده بودند، لیکن بازماندگان آنان در جنگ فلسطین رشادتهای کم نظیری را به نمایش گذاشتند. این بازماندگان که در نقاط مختلف جهان پراکنده شده بودند، با شعله ور شدن آتش جنگ به موطن خویش بازگشته و در نبردهای گوناگون شرکت گزیدند. اغلب آنها به صفوف ارتش « جهاد مقدس» به فرماندهی و سرپرستی حاج امین الحسینی ملحق شده و شماری نیز تحت لوای « ارتش نجات» به خدمت مشغول شدند. در اینجا یادآوری جانبازیهای این دلاوران ضروری به نظر می رسد.
مجاهد شیخ ابوابراهیم الکبیر به همراه نیروهای «ارتش نجات» جنگید. وی از افراد گروهان دوم یرموک بود. افراد این گروهان به فرماندهی ادیب شیشکلی 120 تن از نیروهای دشمن صهیونیستی را کشته و یا مجروح ساختند. از دیگر رزم آوران قسّامی، ابوابراهیم الصغیر به همراه 200 جنگجوی تحت فرمانش، در ارتش جهاد مقدس تحت امر عبدالقادر حسینی انجام وظیفه کرد. همچنین ابومحمود صفوری که در نبردهای جبهه شمالی شجاعت و جنگاوری خوبی از خود به نمایش گذاشت.
شهید سرور برهم، معاون فرمانده دژبان حیفا بود. وی با بستن مواد منفجره به بدنش، خود را منفجر کرد و با تنی چند از مجاهدین بر خاک میهن بوسه وصال زد. این عده که به محاصره درآمده بودند، پیشنهاد تسلیم شدن به دشمن را رد کردند و بر مقاومت پا فشردند و سرانجام در 17 مارس 1948، پس از به هلاکت رساندن 50 صهیونیست، سرور برهم نیز به همراه 14 مجاهد همرزمش، به فیض شهادت رسیدند.(38)
اینک به اختصار می توان گفت که در نخستین جنگ فلسطین، با وجود خارج شدن احزاب ملی گرا از گردونه مبارزات و در شرایطی که تشتّت و چند دستگی بر فضای سیاسی فلسطین حاکم شده بود، نیروهای اسلامی به نبرد خود علیه استعمار و صهیونیزم تداوم بخشیده، شجاعت و اراده و عزم راسخ خویش را به ظهور رساندند. بویژه آنکه رهبران سیاسی فلسطینی- چنان که قبلاً نیز یادآور شدیم- در تبعید به سر می بردند. اگر رهبران جریانهای اسلامی راستین دوباره پا به صحنه نمی گذاشتند و اگر طیف اسلام گرایی برخاسته از مصر، در جان و روان مبارزان مسلمان نفسی تازه نمی دمید، در این جنگ از توده های فلسطینی کاری جز مقاومت منفی محض برنمی آمد و چه بسا که در جنگ 1948، نه تنها سرزمینهای از دست رفته در آن سال، بلکه تمامی خاک فلسطین در همان موقع از دست می رفت.
به هر حال با وجود استقامت دلیرانه و تحسین برانگیز سران جریانهای اسلامی و خروش احساسات اسلامی مردم فلسطین که از حرکت نورسته دینی کشورهای اطراف الهام گرفته بود، سرانجام جنگ با شکست اعراب رژیمهای وابسته و مزدور، پایان پذیرفت و با این شکست تلخ، کشور کوچک صهیونیستی برخلاف خواسته و میل مردم و امت اسلام، در سرزمین مقدس سربرآورد. لیکن آیا آن مقاومت قهرمانانه به فراموشی سپرده شده و بیهوده از بین رفته است؟! هرگز. همان گونه که تاریخ معاصر مبارزات نشان می دهد، شیوه های ابتکاری و عملکردهای فدایی- نظامی حرکت جدید مردم فلسطین از داخل گروههای اسلامی و از درون کوی و برزنهای غزّه( یعنی مرکز ثقل شناخته شده حرکت اخوان المسلمین و کانون فعالیتهای مداوم و گسترده مردمی) شکوفا شده است و با دگرگون شدن شیوه های مبارزه و از برکت تلاشهای خستگی ناپذیر انقلابیون مسلمان فلسطینی، هم اکنون شاهد به بار نشستن نهال مبارزات خونین طلایه داران حرکت اسلامی در پیدایش « انتفاضه» هستیم.
در پایان این بحث، یک مورخ نکته سنج باید پس از جستجو و تحقیق در تاریخ مبارزات ملت فلسطین در طول دوران قیمومیت انگلیس از 1917 تا 1948، نتایج به دست آمده را مورد ارزیابی قرار دهد. این نتایج را می توان چنین خلاصه کرد:
از نخستین روزهای فتوحات اسلامی تاکنون، ملت مسلمان فلسطین همواره پیوند عمیق و ناگستنیش را با دین مبین اسلام حفظ کرده است. گرچه این پیوند در ادوار معینی از تاریخ، در چارچوب سازمانها و تشکیلات سیاسی روز، بروز نکرد، اما دلیل آن را نباید فاصله گرفتن ملت فلسطین از اسلام دانست، بلکه کناره گیری و سستی رهبران، عامل اصلی چنین وضعیتی است.
در دوره های مختلف تاریخ مبارزات مردم فلسطین، جریانهای اسلامی در فلسطین نقش برجسته پیشگام و کم نظیری در رویارویی با صهیونیستها و استعمارگران انگلیسی به عهده داشته اند. بویژه علمای دین در فلسطین نقش عمده ای را در برانگیختن احساسات اسلامی مردم و تقویت روحیه حماسی و جهادی در بین توده ها ایفا کردند. به طور کلی باید گفت: حرکت و جهت گیری جریانهای اسلامی در فلسطین از سه مرحله گذر کرده است:

مرحله نخست(29-1917)

در این مرحله، تحرک و پویایی جریانهای اسلامی به رغم حضور عینی علمای دین و خیزشهای انقلابی و اسلامی چون قیام موسی پیامبر، قیام مه 1921 و قیام بُراق( 1929)، به شکل اقدامی برنامه ریزی شده و منظم پدیدار نگشت، بلکه جنبش به نحوی نسبتاً غیرارادی و به صورت عصیان و یا مقاومت منفی نمایان گردید.

مرحله دوم

در این مرحله، مبارزات سازمان یافته اسلامی به گونه ای آشکار تجلّی یافت. این مبارزات در جریان سنتی، یعنی حرکت مفتی حاج امین الحسینی و مجلس اعلای اسلامی و نیز در نهضت جهادگرا و انقلابی شهید قسّام که وضعیت را در سال 1935 دگرگون ساخته و به اعتصاب عمومی( موسوم به اعتصاب ششماهه)و سرانجام، انقلاب بزرگ فلسطین (39-1936) انجامید، تبلور یافت.

مرحله سوّم

این مرحله شاهد بین المللی شدن قضیه فلسطین، گسترش توطئه های جهانی علیه موجودیت ملت فلسطین، مشارکت رژیمهای عربی پیرامون فلسطین(هریک به نحوی) در سرکوب روحیه مبارزه طلبی و درهم کوبیدن پایگاههای انقلاب و جهاد فلسطینیان و... بود. با این همه اصالت جریان اسلامی صبغه ای فراگیر به خود گرفت و در والاترین نماد، در نقش اخوان المسلمین مصر و سوریه و سایر مبارزان در نخستین جنگ فلسطین ظاهر گردید.
در اینجا شایسته است بر پدیده ای که در طول دوران قیمومیت همواره نمایان بود، تأکید کنیم و یادآور شویم که به رغم تمامی شرایط نامساعد، همسویی و پیوند علمای دین و روحانیون با توده های مسلمان که در نقش حاج امین الحسینی به طور اعم و شهید شیخ قسام به طور اخص شکوفا شد، به عنوان مهمترین ویژگی مبارزات اسلامی در فلسطین رُخ می نمایاند.
از ویژگیهای دیگر این سه مرحله، بهره گیری و استفاده از مناسبتهای اسلامی و مراسم دینی و برانگیختن احساسات عامه مردم در جهت خدمت به تداوم انقلاب و برافراشتن پرچمهای جهاد بر مرتفعترین قلل مبارزه و قیام است!

پی نوشت ها :

* از واحدهای پول رایج در مصر-م.
1. زهیرالماردینی، الف یوم مع الحاج امین، ص 171.
2. همان، صص 3-241.
3. خلیل السکاکینی، کذا انایادنیا، ص 367.
4. محمود عبدالحلیم، الاخوان المسلمون، صص 7-173 و حسن البنا، مذکرات الدعوه و الداعیه، صص 6-224.
5. محمود عبدالحلیم، الاخوان المسلمون، صص 60-258.
6. حسن البنا، مذکرات الدعوه و الداعیه، صص 9-198.
7. بیان نویهض الحوت، القیادات و المؤسسات السیاسیه فی فلسطین، صص 3- 502.
8. محمدعلی الطاهر، ظلام السجن، صص 211 و 310.
9. صبحی یاسین،‌الثوره العربیه الکبری، ص 268.
10. محمد نمرالخطیب، من اثر النکبه، ص 172.
11. عباس السیسی، فی قافله الاخوان المسلمین، صص 4- 153.
12. صلاح شادی، صفحات من التاریخ، ص 62.
13.بیان نویهض، همان، ص 503.
14. همان، ص 794.
15. حرب فلسطین 48- 1947( الروایه الاسرائیلیه الرسمیه)، ص 14.
16. کامل الشریف، الاخوان المسلمون فی حرب فلسطین، صص 4- 34 و صبحی یاسین، الثوره العربیه الکبری فی فلسطین، صص 81-280 و محمود عبدالحلیم، همان، صص 15- 414.
17. صبحی یاسین، حرب العصابات فی فلسطین، ص 147.
18. محمد عزه دروزه، فلسطین و جهاد الفلسطینین، ص 80.
19. همان، صص 89-88.
20. محمد محمود الصواف، معرکة الاسلام،‌ صص 175-158.
21. محمد عزه دروزه، همان، صص 86-87.
22. محمد امین الحسینی، حقائق عن قضیه فلسطین، ص 50.
23. مقدمه کتاب جهاد شعب فلسطین خلال نصف قرن.
24. محمد نمرالخطیب، من اثر النکبه، صص 2- 401.
25. عارف العارف، النکبه، ص 234.
26. کامل الشریف، همان، ص 34.
27. محمود عبدالحلیم، همان، ص 412.
28. صلاح شادی، همان، ص 56.
29.عباس السیسی، فی قافله الاخوان المسلمین، صص 3- 152.
30. همان، ص 153.
31. برای اطلاع بیشتر در مورد عملیات نظامی اخوان نگاه کنید به: کامل الشریف، الاخوان المسلمون فی حرب فلسطین.
32. حلمی سلام، « کان الفدائیون قوه فاضعناها»، مجله المصور، ص 19.
33. زیاد محمودعلی، عداء الیهود للحرکه الاسلامیه، صص 19-20.
34. مصطفی السباعی، الاخوان المسلمون فی حرب فلسطین، ص 326.
35. سلیمان موسی، ایام لاتنسی، صص 44-45.
36. بیان نویهض، همان، ص 612.
37.محمد محمود الصواف، معرکه الاسلام، صص 158-175.
38. عارف العارف،‌ النکبه، ص 216 و صبحی یاسین، حرب العصابات فی فلسطین، صص 7-156 و محمد نمرالخطیب،‌همان، صص 9- 248.

منبع: خسروشاهی، هادی؛ (1375) حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه، تهران: اطلاعات